خيلي ناراحت بودم تصمييم گرفتم با يه روانشناس صحبت كنم و ازش كمك بخوام وقتي رفتم پيش مشاور تمام جريان براش تعريف كردم
با صحبتهايي كه كردم مشاوربهم گفت بهترين كار اين بود كه ازش جدابشي به اين افراد دوشخصيتي يا بيمار پارانوئيد ميگويند
افرادي كه در يه لحظه ميتونن چند رفتار متفاوت از خود بروز بدن. عشق لحظه اي و نفرت در چند ثانيه بعد افراد اين بيماري رو به صورت ارثي از مادر خود به ارث ميبرند ومعمولا پسران دچار اين بيماري ميشوند و دختران به صورت نهفته دارند و به فرزندان پسرخود منتقل ميكنند.
بسياري از قاتلين از اين بيماري رنج ميبرند ولي خود هرگز به اين بيماري اعتراف نميكنند و بقيه را ديوانه وبيمار خطاب ميكنند و ضمنا احساس ميكنند از بقيه افراد باهوشتر هستند.
علاوه بر ارثي بودن اي بيماري شرايط محيط بيشترين تاثير را دارد.افرادي كه در دوران كودكي خود منزوي بود و يا از طريق خانواده طرد شده باشند و به طور دائم در خانه محبوس باشند ديدگاهشان نسبت به بقيه منفي بوده واز همان دوران احساس ميكنند كه افراد دور و برشان خائن بوده و قصد آزار رساندن به آنها را دارد و اين احساس تا هميشه با آنهابوده و به تمام افراد دور وبر شك دارند و حتي با اين تصورات امكان دارد افراد پيرامون خود را به بهانه خيانت به قتل برسانند.
و برخي براي ارضا نيازهاي عاطفي خود به خود ارضايي دست ميزنند و در اينده به صورت يك كار آرامش بخش برايشان تبديل ميشود بطوري كه حتي پس ار ازدواج نيز به اين كار ادامه ميدهند و نميتوانند رابطه جنسي موفقي با همسر خود داشته باشد.
واينكه با افراد از طريق تماس تلفني و يا پيامك و ارتباطات مجازي دوستي برقرار ميكنند به اين علت است كه خود را از اين طريق ارضا ميكنندلذا افرادي با اين خصوصيت توانايي اداره زندگي را ندارند.
بعد از صحبتهاي مشاور هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال از اينكه با همچين كسي ازدواج نكردم و ناراحت به خاطر اينكه با احساساتم بازي شد و ومن متوجه نشدم با يه بيمار رواني ارتباط دارم
اين داستان عاشقي من بود با يه مردي كه چند تا زن داشت و بيمار رواني بود اميدوارم دختران هم سن من گول همچين افرادي رو نخورن ودر دام اين شيادها اسير نشن
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مشاوره ، ،
برچسب‌ها:
